پنج شنبه 90 آذر 24 , ساعت 11:2 عصر
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم...
صبر فقط صبر تو !
چگونه تاب آوردی عشقت را بی کس و یاور؟
چگونه دیدی سرش را بی تن، بر فراز قله های افتخار؟
چگونه دستت را زیر پیکر اسب تاخته اش بردی و از اعماق قلبت گفتی:
" الهی تقبل منا هذا القربان "
چطور شاکرانه سر به سجده گذاشتی و نماز تقرب می خواندی بین آن همه درد؟
چقدر ماندنت برایم عجیب و زیباست که گفتی:
" ما رایت الا جمیلا "
این کلمات چگونه از زبانت جاری می شد؟
و چگونه وچگونه و چگونه...؟!
بی بی !
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نفس برآور ای سپیده دم شبهای علی (ع)
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]